هیچ کس جز خود فرد نمی داند که چقدر موفق است چون موفقیت یک حس درونی است که تا فرد باور نداشته باشد کسی نمی تواند بگوید که او فرد موفقی است یا نه.
موفقیت در هر زمینه ای باعث رشد و شکوفایی فرد می شود و شکست نیز پلی است به سوی موفقیت های بعدی و اگر بتوان شکست ها را پشت سر گذاشت می توان به موفقیت رسید.
امروز مهمان ویژه سیناخبر جناب آقای غلامرضا شادمند هستند که در طول زندگی خود توانستند علاوه بر مهارت در حرفه نقاشی به ۶ گواهینامه راهنمایی رانندگی دست پیدا کنند و اکنون به راز موفقیت خود می پردازند.
در ابتدا خودتون را برای مخاطبان سینا خبر معرفی کنید.
غلامرضا شادمند هستم، فرزند عباس ، متولد ۱۳۳۶ در شهرضا ،دیپلم اقتصاد که روز کار میکردم و شبانه درس میخواندم شغلم از کودکی تا الان پیمانکاری رنگ های ساختمان بوده ،به تازگی بازنشسته شدم و الان هم کم و بیش این کار را ادامه میدهم و خیلی هم به شغلم علاقه دارم.
احساستون نسبت به شغل تون چی بوده؟
من علاقه داشتم و خواسته پدرم بود. دو تا برادریم.پدرم همیشه می گفت که دوست دارم یکیتون نقاش بشوید و یکی تون نجار. به طبع ما هم نقاش و نجار شدیم و هنوز هم هر دو در این شغل باقی مانده ایم.
چی شد که به این شغل علاقه مند شدید؟
توصیه پدر و علاقه خودم با هم ادغام شد و به این کار وارد شدم. تعطیلات تابستان سال چهارم ابتدایی بود، همسایه ای داشتیم که برای رنگ کردن خانه اش یک نقاش آمد و یک هفته آن جا بود و در این مدت لباس هایش رنگی بود. من برای او آب یخ از خانه مان میبردم. اشتیاق پیدا کردم به کار و لباس و ترکیب رنگ. بهش گفتم که من تعطیلات بیام پیش تو؟ و گفت که بگذار به پدرت بگویم .رفتم به پدرم گفتم که یک نقاش اومده خونه همسایه گفته بیا باهات کار دارم. بابام رفت و نقاش گفت که پسرت علاقه به این کار داره میگذاری بیاید پیش من؟ چون ایشون رو می شناختیم ، پدرم قبول کرد. پنجم و ششم را که خواندم دوتا تعطیلات رفتم پیش ایشان. چون خیلی به این کار علاقه داشتم تا سال سوم تقریباً ۸۰ درصد کار را یاد گرفتم. ایشان دانشکده افسری پذیرفته شد و گفت که می خواهم بروم و همه امکاناتش را داد به من و به مردم محل گفت که ایشان جانشین من هستند و می توانید خونه هاتون رو به ایشان بدهید که نقاشی کنه. که مردم هم استقبال و اعتماد کردند.
باوری که در شما به وجود آمد و باعث موفقیتتون شد چی بود؟
“اعتماد به نفس” . به خاطر چند شکستی که در زندگی ام داشتم، همیشه بر این باور بودم که “خواستن توانستن” است و به هر چیزی که علاقه پیدا میکردم به آن دست پیدا می کردم.علاقه به گواهینامه گرفتن داشتم ، با چند تا از هم سن و سالانم در رقابت بودیم که گواهینامه ها را بگیریم و به صورت تفریحی همه گواهینامه ها را گرفتم و با توجه به اینکه مدتی هم در خارج از کشور در قطر کار می کردم و در آنجا نیاز به گواهینامه بین المللی داشتم موفق به کسب گواهینامه بین المللی شدم و به جز گواهینامه پایه دوم از هیچکدام از گواهینامه ها استفاده نکردم.بقیه دوستانم هم کامل به مدارک دست نیافتند.
کنیتکس چی بود؟
کنیتکس موادی بود که با پیستون های مخصوصی اسپری می شد.در روز بر اثر نور خورشید و در شب بر اثر نور انعکاس زیادی داشت .
این شکست ها در زمینه کاری بود؟
بله. سال ۷۹ تا ۸۰ ، یکسال در قطر حرفه کنیتکس را اجرا می کردم و منحصر به فرد بودم و خیلی هزینه کردم. مواد اولیه و نیروی کار را از ایران بردم. بعد از یکسال ویزا و اقامتم تمام شد و به خاطر عامل نفوذی که داشتند دیگر اجازه ورود به قطر و بررسی حساب کتابهایم را ندادند و بعد از آن با توجه به این شکست به عسلویه رفتم و تا سال ۹۰ در آنجا فعالیت کردم. در آنجا کارهای بزرگی انجام دادم .در عسلویه هم یکی از هموطنان خودم به طور عجیب زمینم زد!، آن زمین خوردنی که باعث شد دیگر کارهای بزرگ را کنار بگذارم و در محدوده شهرضا کار کنم در کل به حرکت لاک پشتی برسم و الانم توان سابق را ندارم.
زمانهایی که ناامید می شدید چه کار می کردید؟
زود خودم را باختم. دو، سه مرتبه افسردگی شدیدی گرفتم و دو مرتبه کارم به بیمارستان کشید و ۲۰ روز در بیمارستان اعصاب و روان اصفهان بستری بودم و الحمدلله با “توکل بر خدا” و با “اعتماد به نفس” هم سعی کردم روی پای خودم بایستم ولی دیگر توان نیروی سابق را ندارم و با خودم عهد کردم که حرکتم لاک پشتی و آهسته باشد و دیگر خیز نگیرم چون هر کجا خیز گرفتم زمینم زدند. چون در زمینه کاری کمتر کسی پیدا می شد که با من رقابت کند و رقیبم باشه، چه در عسلویه و چه در کشور قطر.چون کارم منحصر به فرد بود و حرفه کنیتکس را اجرا می کردم.به دلیل منحصر به فرد بودن این کارم یک ایرانی من را به قطر برد. ۹ نفر کارگر با خودم بردم .کار به جایی رسید که شهرداری در آنجا کارهای نماسازی شهر را به ما می سپرد و اجرا می کردیم همچنین از صدا و سیمای قطر با من و نیروهایم مصاحبه کردند و خیلی مورد تشویق قرار گرفتم که از ایران به آنجا رفته ام و چنین مجموعه ای را راه انداختم.اما متأسفانه همکار و کسی که من را به آنجا برده بود و قول و قرارهایی به من داد ایرانی بود.ایشان مدیر داخلی بود و من مدیر اجرایی و تدارکات بودم و بعد از یک سال به خاطر نفوذ و زبان خارجی که بلد بود و تمام شدن ویزایم،ممنوع الورود کردنم و ماندن طلب هایم باعث شکست مالی روحی بسیاری در من شد.من به خاطر رفتن به قطر یک زمین ۵۰۰ متری در خیابان شهید یزدانی که حاصل یک عمر زحمت کشیدن بود را به پای آن گذاشتم . باز هم خدا خواست بعد از افسردگی دستم رو به زانویم بگیرم و بلند بشم.
در عسلویه هم طی دو سال با ۱۵ نفر نیرو ،۲۲۰ منزل مسکونی، سینما فرستوران ،درمانگاه ،مخابرات، مسجد و۴ هزار متر نرده را انجام دادم و بازهم ضمن داشتن قرارداد یکی از همشهری هایم زمینم زد و به هیچ یک از موارد قرارداد عمل نکرد و نیمی از مبلغ قرارداد را پرداخت نکرد.
اگه یکبار دیگه به دنیا بیایید باز هم همین شغل را ادامه می دهید؟
چون دوست دارم بله . ولی سعی می کنم برای کسانی کار کنم که از پشت به من خنجر نزنند .چون این شکست هایی که خوردم به خاطر صداقت و شفافیتم بود و فکر میکردم همه هم مثل خودم شفاف هستند.
خودتون فکر میکنید آدم موفقی هستید؟
اگه گذاشته بودند بله ،فکر می کنم آدم موفقی بودم. از مادیات که بگذریم در معنویات آدم موفقی هستم.
یکی از رموز موفقیت آدم های موفق این است که به مطالعه علاقه مندند، شما اهل مطالعه هستید؟
بله من یک تکه روزنامه هم پیدا کنم مطالعه میکنم.کتاب می خوانم و یک کتابخانه هم در خانه دارم .
دیپلم اقتصاد و نقاشی؟
لازم و ملزوم یکدیگر بود دیگه.
توصیه تون به جوونا چیه؟
ایمان به خدا،پشتکار،اعتماد به نفس و داشتن مشوق خوب در راههای خوب.
سخن پایانی؟
تشکر از دعوت شما و آرزوی موفقیت برای همه جوانان.