بخوان به نام پروردگارت، پروردگاری که آفرینش را پدید آورد، انسان را از خون بسته آفرید، بخوان به نام پروردگار کریمت که به وسیله قلم تعلیم داد و به انسان آموخت آنچه را که نمیدانست. در نخستین آیات قرآن که بر قلب مبارک پیامبر نازل شده، خداوند به معلمی به عنوان جلوهای از قدرت لایزال الهی اشاره کرده است. در این آیات خداوند، خود را معلم میخواند و جالب اینکه معلم بودن خود را پس از آفریدن پیچیدهترین و بهترین شاهکار خلقت، یعنی انسان آورده است. مقام معلم بودن خدا، بعد از آفرینش قرار دارد، انسان را که هیچ نمیدانست، به وسیله قلم آموزش داد که این، از اوج خلاقیت و هنر شگفت خداوند در امر آفرینش حکایت دارد.
پاسداشت روز معلم و تجلیل از معلمان دلسوز و خدوم ایران زمین وظیفه کلیه کسانی است که روزی پشت نیمکتهای کلاس مدرسه نشسته و درس اخلاق و اندیشه و زندگی و دینداری آموختهاند.
به مناسبت روز معلم با مصطفی جهانمردی یکی از معلمان بازنشسته آموزش و پرورش شهرضا گفتوگویی صمیمی انجام دادیم، ۳۰ سال خدمت در آموزش و پرورش علوم اجتماعی آن زمان را که شامل تاریخ، جغرافیا و علوم اجتماعی بود را تدریس میکرد و هنر نیز چاشنی درسهایش بود و به اعتراف مردم شهرش قبل از اینکه معلم درسی باشد معلم اخلاق و زندگی است، ضمن تبریک این روز فرخنده به او و سایر معلمان، ماحصل این گفتوگو را در زیر میخوانید.
لطفاً در ابتدا آقای جهانمردی خود را معرفی و از سابقه خدمت خود بفرمایید و در چه سالی بازنشسته شدید؟
مصطفی جهانمردی متولد ۱۳۳۶ شهرضا و ساکن آن هستم و به شهر فرهنگیام شهرضا عشق میورزم، به دلیل شغل اداری پدر مرحومم که در ژاندارمری سابق خدمت میکرد و مرتب منتقل میشد، سه سال از کودکی را در شهر نطنز و سالهای دبیرستان را در شهرکرد گذراندم، به جز سال آخر که مجدداً به شهرضا بازگشتیم. آن روزها تمام سرگرمی مردم گوش دادن به رادیو و مطالعه بود و من هم از کودکی پول تو جیبیام را صرف خرید مجلاتی مانند کیهان بچهها و کتابهای داستان میکردم از این رو علاقهمندیام به خواندن کتاب نقش به سزایی در گرایشات من در سنین بالاتر به امور فرهنگی داشت.
سال ۵۵ در دانشسرای راهنمایی اصفهان قدم به صحنه آموزش و پرورش گذاشتم و از مهر ۵۷ رسماً به عنوان دبیر مدارس راهنمایی استخدام شدم، ۵ سال از خدمت اولیهام را در روستای هونجان شهرضا بودم که از خاطرهانگیزترین دوران کاریم بود به دلیل رفت و آمد روزانه مسیر و دوستان و دانشآموزان خوب و مهربانی که با آنان همراه بودم و پس از آن در روستاهای دیگر مانند کهرویه و موسیآباد و همگین و طالخونچه تا سال ۷۰ تدریس کردم در آن سال به خود شهرضا منتقل و یک سال به سرپرستی خوابگاه شبانهروزی مرکز تربیت معلم الهی قمشهای و سپس در مدارس الهی قمشهای و شهید موسوی و تربیت شهرضا ادامه خدمت داشتم تا سال ۸۵ که در مدرسه تربیت بازنشسته شدم و باید عرض کنم خدمت رسمیام در امر آموزش پایان یافت؛ تا سال ۸۵ رسماً در خدمت آموزش بودم و از آن سال بازنشسته و از صحنه به ظاهر بیرون رفتم اما همیشه خود را در جمع همکاران و دانشآموزان احساس و سعی میکنم به طریق مختلف همیشه به نوعی ارائه آموزش کرده و تجربیاتم را از راه دنیای مجازی به دیگران منتقل کنم؛ هستم اگر میروم گر نروم نیستم.
شما بعد از بازنشستگی به فعالیتهای اجتماعی و فرهنگی روی آوردهاید، درباره این فعالیتها توضیح دهید.
از کودکی به نقاشی علاقهمند بودم و دستی به قلم از روی علاقه به خوشنویسی و نقاشی داشتم، هنرم را در امور فرهنگی دوران دفاع مقدس در تصویرگری شهدا و دیوارنویسیهای حماسی آن دوران به کار گرفتم چون وظیفه ملی میهنی میدانستم، انجام این تجارب هنری سبب شد در ایام بازنشستگی از این علاقهمندی و هنر در کمک خرج زندگی بهره بگیرم و گاه گاهی در زیباسازی دیوار مدارس همکاری دارم.
از سال ۸۰ به ناگاه تجربه شعری در من جرقه زد و علاقهمند به سرودن شعر شدم اما چون حیطه قلم من نگارش مسایل و خاطرات فرهنگی و اجتماعی بود و مرتب مقالات زیادی را برای نشریه محلی شهرضا رقم میزدم، بنابراین شعرم هم به همین مسیر گرایش داشت و اشعارم تذکرات و مسائل فرهنگی اجتماعی بود. اینکه میگویم بود چون مدتهاست با انجام کارهای تصویرگری دنیای مجازی شعری نگفتهام و در کل عقیده دارم در دنیای امروز شعر فقط نظم دادن و چیدن کلمات در قالبهای خاص و بیان موضوعات در زبان نظم و بازی با لغات نیست گاهی یک عکس یا تصویر گرافیکی کار یک مثنوی را انجام میدهد؛ بنابراین هنرمندانی که تصویر و یا مشقی را رقم میزنند گویی شعری را رقم زدهاند.
در این بین خدا را شاکرم که یکی از سروده هایم به نام «یاد اون روزا بخیر» برای بسیاری آشناست و آنان را به سنتهای زیبا و فراموش گذشته شده پیوند میزند.
آنچه انجام داده و انجام میدهم در راستای امور معلمی و عشق به معلمی است که هنوز در وجودم شعلهور است، در دنیای مجازی ارائه دانستههایم را برای دیگران مفید میدانم و در حیطههای عکس و فیلم و نوشتار سعی در ارائه مطلب برای فرهنگسازی مفید دارم و خدا را شاکرم که مخاطبینم در سنین مختلف راغب به همراهی و تداوم آن هستند.
در سازمان مردم نهاد حامیان میراث ماندگار شهرضا سالها با چند تن از دوستان از جمله آقای دکتر اباذری با بازدید از اماکن تاریخی و گردشگری شهرضا و اطرافش بسیاری از نادیدهها و آثار تاریخی فرهنگی شهرضا را تلاش کردیم به همشهریان و دیگر علاقهمندان معرفی کنیم که نتیجه در این سالها نمود پیدا کرده و همشهریان را به شناخت بیشتر آثار فراموش شده شهرضا برانگیخته است و به آن علاقهمند شدهاند.
روزهای اول بازنشستگیام همزمان با رونق وبلاگها بود و من وبلاگ «دلنوشتههای یک بازنشسته» را شروع کردم که از وبلاگهای فعال و مورد علاقه دوستان در این حیطه فرهنگی بود و هنوز است، گرچه کمتر این روز ها سراغش میروم.
از گذشته علاقهمند به کوه و طبیعت بودم و اکثراً انفرادی و یا با یکی دو دوست انجام میشد، اما این دو سه سال اخیر کار گردشگری با گروه همیاران طبیعت شهرضا را انجام میدهم که همگی سعی داریم پتانسیلهای گردشگری و محیط زیست شهرضا را معرفی و همشهریان را به حفظ و مراقبت از طبیعت رو به نابودی تشویق و ترغیب کرده تا برای آیندگان باقی بگذاریم.
اکثر بازنشستگان هر کدام به نوعی سرگرم هستند بعضی در بازار و تجارت بعضی در مدارس و گروهی در صنعت و یا کشاورزی کم یا زیاد خود را سرگرم کردهاند و بسیار خوب و ثمربخش است، من هم مصداق بیکار نمیتوان نشستن، از اینکه بیحرکت و راکد بمانم گریزانم و همیشه دنبال فکر و ایده و کاری تازهام تا به طریقی دیگران را از طریق آن لحظهای از دنیایی که اسیر آن شدهایم خارج و با ارائه مطالب خاطرهانگیز و نوستالژیک طراوت و شادمانی هدیه کنم.
اگر قرار بود دوباره از نو شروع کنید آیا شغل معلمی را انتخاب میکردید ؟
با افتخار هر چه تمام بله. من از همان روزهای اول معلمی با عشق پای به این عرصه گذاشتم و همیشه سعی بر آن داشتم کودکانی در کلاس بپرورانم که با انگیزه و پویا زندگی کنند. عشق به انسانهایی که نیک و قدرشناس هستند و تو را همیشه به یاد دارند، لذتی وصف ناشدنی دارد و این حس زیباییست که همه معلمان تا آخر عمر با خود به همراه دارند و با این حس زیبا زندگی میکنند، همه دوستانی که با من همکار بودند اینگونه هستند.
از من سؤال شد آیا دوباره معلم میشدید باید عرض کنم من دوباره معلمیام را همزمان با بازنشستگی شروع کردم و این را به اثبات رساندم و در تمام ساعات زندگی ام بدون هیچ چشمداشت و انتظاری خودم را در کلاسی به بزرگی جامعه حس کرده و به آن افتخار میکنم صفحههایی که در دنیای مجازی با مطالبی از دستپخت خودم میگذارم همانند یک کلاس درس متنوع است که گاهی شعر و گاهی خاطره و گاهی یاد از دوستی فراموش شده و گاه تقدیر از فعالیتهای اجتماعی دیگران است و در کل موجب ایجاد حسی از نیکاندیشی و قدرشناسی به مخاطبانم میشود.
راز ماندگاری یک معلم موفق در ذهن دانشآموزان چه چیز میتواند باشد؟
دستورالعمل خاصی ندارد، معلم علاوه بر دانشافزایی و یادگیری مداوم باید سنجیده و فهیمانه عمل کند، معلم خوب میانهای با دورویی و ریاکاری ندارد چون باید دمادم کودکان را به صداقت و راستی سفارش کند، پس صداقت و یکرنگی شرط اول است. دانشآموزان همیشه دنبال مطالب نو و یادگیری تازه هستند و از شنیدن مکررات خسته شده و عکسالعمل نشان میدهند، معلم باید برای تدریس مبتکر و خلاق باشد. نکته مهم اینکه معلم در کلاس درس با هر دانشآموز بنابر ظرفیت و مرام و منش وی رفتار کند و به قول خودمان اگر رگ آنها را نشناسد، دائم دچار اصطکاک و مشکل کلاسداری خواهد بود.
معلم عبوس و گرفته و معلمی که با نهیب و تحمیل قصد کلاسداری داشته باشد شاید در لحظه به نتیجه برسد اما نتیجه مطلوبی ندارد و خاطره خوبی هم در دل بچهها جای نمیگذارد.
دانشآموزان بعضی بسیار آرام، بعضی پر انرژی و فعال و بعضی صبور و بعضی پرخاشگرند و در مجموع رفتارهای متفاوتی دارند، معلم باید به گونهای متعادل با آنان رفتار کند که همه به نوعی در کنترلش باشند. در اواسط کار معلمی دانشآموزی شعر زیبایی را برای گذاشتن در ویترین مدرسه به دستم داد که میتوان آن را سرلوحه تمام زندگی و همه امور قرار داد.
اندازه نگه دار که اندازه نکوست هم لایق دشمن است هم لایق دوست
شیرینترین و تلخترین خاطره دوران شغلی شما چیست ؟
شیرینترین لحظات وقتی است که در خیابان و یا مغازهای فردی جلو آمده و یادی از دوران شاگردیش میکند، برای نمونه همین هفته از مخابرات برای انجام کاری با من تماس گرفته شد، تماس گیرنده پس از انجام کار پرسید شما مصطفی جهانمردی هستید که کهرویه درس میداد، متوجه شدم که از دانشآموزان دهه شصت است، خوشحال شدم که در یادها هستم او با ذوق گفت من فلانی هستم؛ چنین تماسهایی و محبتهایی خستگی از تن به در میکند این برخوردهای شیرین مانند یک قرص انرژیزا عمل کرده و موجب نشاط و امیدواری است.
تلخترین روزم روزی بود که دانشآموزی در اوایل سال زیپ کاپشن مندرسی را تا بالا بسته بود زیپ را پایین کشیدم که بگویم راحت باش دیدم فقط یک زیر پیراهن پاره زیر آن است گفت لباس دیگری نداشتم زیر کاپشن بپوشم، این صحنه بعد از چند دهه هنوز فکر مرا مشغول کرده و دست از سرم بر نمیدارد البته ما برایش لباس مناسب تهیه کردیم و فردای آن روز به وی دادیم ولی امثال وی کم نیستند.
یا دانشآموزی رتبه اول کلاس که درس را رها کرد و برای کارگری همراه خانوادهاش به شهر آمد که اگر ضعف درسی داشت، موردی نداشت ولی با علاقهمندی و استعدادش من از کودکی وی را یک پزشک متخصص فرض میکردم ولی افسوس که چون او زیادند؛ بسیارند دانایان ناتوان و بسیارند توانمندان نادان.
با گذشت این همه سال آیا اولین دانشآموزانتان را یاد میآورید؟ اگر ممکن است چند نفر را نام ببرید.
سالهای اولیه استخدامم را که اسامیشان را در دفتر نمرات آن سالها دارم و گاهی مروری کرده و یادشان هستم و چون اسامی سالهای بعد را ندارم از ذهنم پاک شده، مگر افرادی خاص که به طوری اتفاقی آنها را دیدهام و یا عکس دانشآموزان و همکارانی که به یادگار برایم مانده است و به همه همکاران جوان توصیه میکنم از هر سال کاریشان اسامی و تصاویری به یادگار نگاه دارند چون روزی میرسد که حتی بهترین دوستان نام و چهرهشان از صفحه خاطرات محو میشوند.
جای دارد یادی کنم از دانشآموزان شهیدم مانند عبدالله جوهری با گویش خاصش و پنجعلی رییس بگلو فوتبالیست و احمد مکارم با رنگ خاص چشمانش و سپاس از دبیران بهرام احتشامی و مرادزاده و پناهپوری و دوستان دیگری چون سلیمان محسنی( آزاده) از هونجان و داوود صفدریان و علی محمدیان و مهندس محمودیه از کهرویه و دوستان خوب طالخونچه مانند آقای فودازی و دانشآموزانی چون ابوذر میرنیام و دوستانی دیگر از مدرسه تربیت.
آیا با دانشآموزان خود و دبیران هنوز ارتباط دارید؟
این ارتباط منحصر به بنده نیست با وجود دنیای مجازی تقریباً همه مردم دوستان زیادی را که خبری از آنان نداشتند را پیدا کرده و به گونهای در تماس هستند، خیلی از این عزیزان نسبت به بنده لطف دارند، گاهی با هم سلام و علیکی داریم، گاهی ما آنها مییابیم و گاهی آنها ما را. یادم هست به کوهی رفته بودم در ارتفاع دیدن مردی بالای پنجاه سال مرا به یاد یکی از دانشآموزانم انداخت، گفتم شما اهل هونجان هستید؟ گفت بله فهمیدم خود اوست به وی گفتم مرا خوب نگاه کن نگاهی عمیق به من کرد و با بغض مرا در آغوش کشید و متعجب بود که وی را شناختم به وی گفتم دنیا با همه بزرگیش کوچکتر از این حرفها است و آدمها زود به هم میرسند به هر حال گه گاه دانشآموزی به شکلی با پیدا کردنمان ابراز محبت میکند.
در زمانی که جنابعالی در حال تحصیل بودید، روابط ما بین عوامل آموزشی شاگرد، معلم، اولیا و سایر مسؤولان چگونه بود؟ گویا آن روزها دانشآموزان بیشتر از معلمانشان حرف شنوی داشتند؟
در عالم معلمی در گذشته اکثرا ً بر رد پای معلمهای گذشته پای مینهادند و روش آنها را ادامه میدادند و متاسفانه و متاسفانه چوب و کتک رسم عادی مدارس بود هر چند که طبق بخشنامهها امری مردود و مذموم بود اما گویی این وسیله به نوعی کمک آموزشی برای مدارس محسوب میشد. البته تداوم آن موجب شده بود این امر عادی تلقی شود و اتفاقاً ارتباط مطلوبی بین معلم و محصل برقرار بود. (قصدم تجسم فضای آن روزهاست نه تأیید آن ) کم کم آن جو تربیتی حاکم در مدارس برچیده شد، آن روزها درس معلم زمزمه محبتی بود با چاشنی چوب استاد به ز مهر پدر، که چوب استاد بیشتر به سفارش و تأیید و تحریک شدید والدین بود به هر حال آن دوران هر چه بود طی شد.
درصد زیادی از مشکلات امروز تربیتی به دلیل مسائل حاد اجتماعی مانند مشاجرات خانوادگی و ازدیاد طلاق و گرایش به فرزندسالاری و بالا رفتن سطح توقع کودکان و وجود دنیای مجازی و طبقهبندی مدارس و عدم اجرای شیوههای جهانی آموزش و مشکلاتی از این دست سبب متفاوت بودن آموزش در گذشته و حال شده است. همانگونه که متن کتابها از گذشته تا به حال بارها عوض شده به همین مراتب شیوههای آموزشی نیز باید تغییر کند.
تفاوت شیوه تربیتی معلمان دیروز و امروز از نگاه شما چیست و دانشآموزان و معلمان دیروز و امروز را چگونه ارزیابی میکنید؟
همانطور که امروزه سیر پیشرفت علوم به سرعت نور است و دائم در حال دیدن نمایش جدیدی از خودنمایی علوم در زندگی روزمره هستیم، مسائل تربیتی هم با همان سرعت تغییر کرده است و مدارس و معلمان نیز باید با روشهای آموزشی همخوانی داشته باشند. یکی از این موارد بالا بردن ضریب تحمل مربیان است، چون دانشآموزان امروزی در خانوادههایی رشد کردهاند که علاوه برداشتن سطح علمی بالاتر نسبت به گذشته چالشهای بیشتری نیز دارند از طرفی وجود رسانههای گوناگون و حضور دانشآموزان در رسانههای مجازی سبب شده از نظر سطح آگاهیها بعضی موارد شاید بالاتر از مربیان خود باشند، این واقعیتی است که باید قبول کرد و از طرفی کار را سختتر میکند.
در این روزگار ذرهبین بزرگی از تحلیلها و انتقادهای اجتماعی روی رفتار و تدریس معلمان زوم کرده است و با مشاهده کوچکترین موارد هجمهها شروع میشود که این هجمهها اختیارات آموزشی را مختل و از طرفی سطح توقعها را بالا میبرد و دو طرف را رو در روی هم قرار میدهد که این رو در رویی نتایج ناخوشایندی در پی خواهد داشت؛ به هر حال بررسی این مسائل و نحوه برخوردها نیاز به بررسیهای کارشناسانه دارد که باید استادان فن تربیتی بررسی کنند.
امروزه معلمان چه در کلاس حقیقی و چه مجازی مرتب باید خود را جلوی دوربین احساس کنند و بدانند کوچکترین رفتار و برخورد آنان در یک آن در جامعهای بزرگ دیده شده و به چالش میکشند. در چنین دورهای معلم باید مبتکر و خلاق و در کنارش دارای سعه صدر باشد و با آگاهی علمی و دست پر پا در عرصه کلاس بگذارد و برای تدریس برنامهریزی داشته باشد و بداند با چه قشری از دانشآموزان در تماس است. نحوه برخورد با دانشآموزان و توجه به روحیات متفاوت آنها نقش بزرگی در بهبود امر آموزش دارد.
مدارس چه دولتی و چه غیر دولتی گاه گاه در جلسات آموزشی و انجمن اولیا و مربیان از معلمان با تجربه برای ارائه تجربیاتشان کمک گرفته و از این گنجینههای آموزشی بهره بگیرند.
به نظر شما یک معلم خوب دارای چه ویژگیهایی است و به چه ظرافتهایی توجه دارد؟
ابتدای امر ظاهر مرتب و برخورد مناسب و منظم بودن در تدریس اولین شاخص معلمهای محبوب است. معلم باید علم و دانستههای خود را به روز کرده و با علم روز به پیش برود، جذبه کلاسداری و شخصیت معلم نقش مهمی در انجام کار وی دارد. تک تک دانش آموزان خود را از نظر عاطفی و شخصیتی بشناسد و با هر کدام به نسبت خودشان برخورد کند، هر دانشآموزی کلید واژه خاص خود را دارد؛ معلمی موفق است که موقع تدریس خستگی دانشآموزان را تشخیص داده و گاهی با ابتکاری تازه خستگی را از تن آنان به در کند.
چیزی به اسم دانشآموز ضعیف نداریم، آنچه ضعیف است نحوه آموزشی است که سبب سرکوب دانشآموزان خلاق و متفاوت میشود، آموزش و پرورش ما نیاز به یک بازنگری جامع دارد.
نگاه مردم نسبت به شغل معلمی چگونه است؟
جامعه ما سطح فکر بالایی نسبت به این قشر دارند و هر کدام از آنان وقتی نامی از یکی از معلمان محبوبشان به میان بیاید با احترام یاد میکنند، رفتار محترمانه جامعه به دلیل آن است که جمله «معلمی شغل انبیاست» را به درستی درک کردهاند و با هر شخصی در هر مکانی روبه رو شویم این احترام را در رفتار و کلامشان مشاهده میکنیم و شرمنده و سپاسگزار مردم فهیم و قدرشناس هستیم.
ارزشمندترین هدیهای که در دوران معلمی گرفتید چه بود؟
آن روزها هفته معلم گاهی بچهها کارت تبریک یا نقاشی یا هدیهای مختصر میدادند در این بین بهترین هدیهای که گرفتم دستخط زیبای یکی از بهترین دانشآموزانم بود که در مدرسه راهنمایی موسوی درس میخواند و نمره اول مدرسه بود وی در آن نامه با قلمی زیبا از من تشکر کرده بود آن دانشآموز مهندسی خود را گرفت ولی متاسفانه در عنفوان جوانی در کارخانهای که شاغل شده بود در چاهی سقوط کرد و جان سپرد.«مجید فارسی» این دانشآموز مؤدب و مهربان را هرگز از یاد نمیبرم، روحش شاد.
بهترین خاطرهتان در دیدار دانشآموزان قدیمی چیست؟
ده سال قبل در جلسهای با جمعی از معلمان بودیم یکی از معلمان جلسه وقتی فهمید من جهانمردی هستم گفت ما هم در دوره راهنمایی در موسیآباد یک دبیر تاریخ و هنر داشتیم که شهید شد. وی گفت من گاهی شاهرضا بر سر مزارش میروم و فاتحهای میخوانم. لبخند دردناکی زدم علت را پرسید به او گفتم کسی که شهید شد پسر عمویش بود معلم تو اکنون کنارت نشسته و سعادت شهادت نداشته چون سال ۶۲ من در مدرسه شما تدریس میکردم، سپاس که به یادم بودی، آنها رفتند تا ما بمانیم و این همه اوضاع و احوال سخت روزگار.
کلمات زیر را با یک کلمه یا یک جمله تو صیف کنید.
* معلم: سوختن و ساختن
* دانشآموز: گنج معلم
* نمره بیست: بدترین ملاک
* دوران ابتدایی: ابتدای سردرگمی
* کتاب: یار فراموش شده
* آموزش و پرورش: سردرگم مظلوم
* تعلیم و تربیت: این روزها بلاتکلیف
* حروف الفبا: سربازان آموزشی
* تشویق:حس خوب ماندگار
* تنبیه: میراث ناشایست
* گچ و تخته سیاه: جعبه ابزار معلم
* مشق شب: استبداد آموزشی
* شهرضا: غریب تاریخ
سخن پایانی شما؟
بازنشستگی پایان راه نیست بلکه ایستگاهی است برای جابجایی قطار زندگی که در مسیری جدید راهی جدید را باید پیمود. شاید طول راهی که پیش رو است از راهی که آمدیم بیشتر است و خیلی دردناک است که در طول مسیر روبه رو بیبهره و نتیجه راه طی شود؛ پس بهتر است در هر رشته و کاری هستیم در ایام بازنشستگی از نو بیاموزیم و اندوختههایمان را با سخاوت به دیگران بیاموزیم.
در پایان جا دارد یادی کنم از همکاران و دوستانی که در این سالها از دست داده و دیگر بین ما نیستند مرحومان فرزانه و نادر آقاسی و انور و بسیاری دیگر از عزیزان همکار که جان به جان آفرین تسلیم کردند اما خاطرات خوبشان همیشه در خاطر همکاران و دانشآموزانشان باقی است.
و در پایان این بیت را از مولوی که همیشه سر مشق خود قرار دادهام تقدیم حضورتان میکنم.
دوست دارد یار این آشفتگی کوشش بیهوده به از خفتگی