به گزارش سیناخبر در روزهایی که یک ویروس به زندگی همه مردم دنیا حمله کرد، یک بیماری دیگر هم بشر را فرا گرفته و آن بیماری فراموشی است، فراموش کردن انسانهایی که برای آرامش و آسایش ما در همه روزهای سخت، پای کار هستند.
ویروس کرونا آنقدر کوچک و ریز است که نمیتوان آن را دید اما تأثیرش در زندگی و مرگ آنقدر بزرگ بود که بدون دیدن باورش کردیم و ترس از گرفتار شدنش باعث شد که تا حدودی زندگی خود را با شرایط کرونایی و مهمان ناخوانده قرن تطبیق دهیم.
در دو سال اول شیوع کرونا سعی کردیم کمتر از خانه خارج شویم و خریدهای خود را از صفحات مجازی و به شکل اینترنتی انجام دهیم اما در این مدت آیا توجه کردهایم که چه کسانی این بستهها را زمانی که ما در قرنطینه بودیم به دست ما میرسانند؟
آنقدر به این مسأله بیتوجه بودیم که روز پست را گذراندیم، بیآنکه بخواهیم قدردان پستچیهایی باشیم که از آغاز شیوع کرونا فکرمان برای تأمین برخی نیازها و خریدها و حتی کسب و کارمان را راحت کردند، شاید هم کسی در این مسأله مقصر نیست؛ چراکه از اول رسم بوده برای ارسال یک مرسوله فقط مبدأ و مقصد را مینویسیم و برایمان مهم نیست بین مبدأ و مقصد چه میگذرد و نمیدانیم اگر حتی یک روز یک پستچی کارش را انجام ندهد، چقدر ممکن است کارمان عقب بماند؟
شاید این روزها پستچیهای محله بیشتر از خانواده و دوستان، زنگ خانههایمان را به صدا درآوردند و با تحویل بستههای سفارشی در شادیهای کوچکمان سهیم شدند. برای همین مهمان یک روز کاری کسانی شدیم که سالها است آنها را امین نامهها، مدارک، بسته و خریدهای خود میدانیم.
پستچیها، امانتداران گمنام
نامهرسانها در حقیقت گمنامان عرصه اداری کشور هستند که با وجود سختی کار، از حداقل حقوق لازم بهرهمند بوده و خطرات بیشماری هم آنها را تهدید میکند.
وقتی با آنها همکلام میشوی دل پری از وضعیت موجود خود دارند؛ از اینکه دیده نمیشوند، از اینکه حجم کار آنها بی اندازه زیاد و طاقت فرساست؛ از نامهربانیهایی میگویند که گاهی از سوی کارفرما و یا از سوی افراد انگشت شماری از شهروندان نامهربان نصیب آنها میشود.
خریدهای اینترنتی و روزهای پرکار پستچیها
یک صبح سرد پاییزی عازم پست مرکزی شهرضا میشویم، تعدادی از مراجعان پشت باجهها مشغول نوشتن آدرس و تحویلگیرندگان نیز مشغول بستهبندی و به اصطلاح قرار دادن مرسوله در لفاف مناسب هستند تا بتوانند از دست فرستنده به دست گیرنده برسند؛ توزیعکنندگان مشغول تجزیه بستهها، اسکن و نقطهچینی آنها هستند، یعنی بر حسب آدرس و به ترتیب گشت آنها را مرتب میکنند.
در این قسمت با یکی از پستچیهایی که مشغول چیدن مرسولهها در باکس نامهرسان است، سر صحبت را باز میکنم. تنها فکر و ذکرش نحوه رساندن مرسولههای پستی به درب خانههایی است که چشم انتظار نامه و بسته خود هستند.
«مهدی امیری» ۲۰ سال است که در شرکت پست شهرضا مشغول کار است. به کارش عشق میورزد و با لبخند میگوید قاصد و پیامرسان شادی است و گاهی هم نامهای از جنس غم را به درب منزل شهروندان میرساند.
از وی به عنوان کارمند نمونه نیز تجلیل شده است، امیری میگوید به علت علاقه و حس خدمترسانی به مردم وارد این شغل شدم، شغلش را پر تنش و البته پر از خاطره میداند، اما معتقد است به پستچیها توجه زیادی نمیشود.
شاید تصور عموم این باشد که پستچی صبح تعدادی نامه بر میدارد و به مقصد میرساند، پس شغل راحتی است اما او درباره این تصور میگوید: شاید در سالهای گذشته همین طور بود که شما گفتید اما بعد از شیوع کرونا به واسطه افزایش خریدهای اینترنتی، حجم بستههای پستی به طور قابل ملاحظهای افزایش یافته است، ارسال پاکت و نامه به ارسال بسته و کارتن و مرسولات اینترنتی سوق پیدا کرده و این گوشهای از کار نامهرسانها است، توزیع ابلاغیه قوه قضاییه، تأمین اجتماعی، اداره کار، شهرداری، توزیع مرسولات ناجا شامل گواهینامه،کارت خودرو، گذرنامه همه و همه از وظایف نامهرسان است.
خوشحالی بیمار پروانهای که در سرما بسته تجهیزات پزشکی را به او رساندم
از او درباره میزان علاقهاش به این کار سؤال کردم؛ گفت: در گذشته به این کار بسیار علاقه داشتم ولی هم اکنون به علت بیماریهای زیادی که این شغل برایم رقم زده از احساس رضایتم کاسته شده است.
وی از روزهای سختی که در سرما و گرما، تابستان و زمستان، باران، باد و برف و حتی با زبان روزه در ماه رمضان باید روی موتور بنشیند و خانه به خانه بستهها را تحویل دهد، سخن به میان میآورد و میافزاید: کار ما سخت است، بوران زمستان و گرمای تابستان را دارد و باعث نمیشود ما از انجام کار سر باز بزنیم و همین برای ما بس که در شرایط سخت به مردم خدمت میکنیم، یادم است دو سال پیش، روزی بسته پستی که حاوی تجهیزات پزشکی برای یک بیمار پروانهای بود را توزیع کردم، خیلی خوشحال شد که من در هوای سرد بستهاش را به دستش رساندم.
امیری ادامه میدهد که بین ۷ تا ۸ ساعت در روز روی موتور نشستن کار سادهای نیست و تصادفات جرحی در بین پستچیها زیاد است، زمانی مرسولهها فقط پاکت بود که در خورجینها جای میگرفت اما اکنون تقریباً پاکتها صفر شده و حجم زیاد و سنگین خریدهای پستی که پشت موتور قرار میگیرد به کمر نیز فشار وارد میکند.
وی با اشاره به خاطرات تلخ و شیرین نامهرسانی میگوید، خاطرات زیادی برای بنده رقم خورده و هر موقع پس از تحویل مرسولات پستی لبخند شادی و رضایت را بر چهره مردم مشاهده میکنم برای من خاطره فراموش نشدنی میشود و یکی از خاطرات تلخ من، فوت و تصادف همکاران بوده که این سختی کار ما را نشان میدهد.
توزیع مرسولات پستی یکی از حلالترین شغلهای دولتی است
از این نامهرسان سؤال میکنم که آیا به فرزند خود اجازه میدهید این شغل را انتخاب کند، گفت: اگر خودش تمایل داشته باشد از نظر بنده بلامانع است، چون فکر میکنم یکی از حلالترین شغلهای دولتی است.
وی به رابطه خوب پستچیها با اهالی محله تحت فعالیتشان اشاره میکند و میگوید: مردم ذهنیت خیلی خوبی نسبت به نامهرسانها دارند و حتی اگر بستهای برایشان نداشته باشیم با دیدن ما حس خوبی به آنها دست میدهد، ما هم همه تلاش خود را میکنیم که بستهها را در کمال امنیت و سلامت و در اسرع وقت به دست آنها برسانیم، حتی زمانهایی که در منزل نباشند با تلفن شخصی خود با آنها تماس میگیریم تا بستههایشان برگشت نخورد.
از این توزیعکننده میپرسم از مردم چه انتظاری دارید، میگوید: آدرس صحیح شامل کدپستی، آدرس دقیق، پلاک، نام معبر،کوچه را بر روی مرسولات پستی بنویسند و سختی کار ما را درک کنند.
پستچیها بیبهره از مزایای مشاغل سخت
امیری یادآور میشود: پستچیها حتی روزهای جمعه هم برای انتقال بستهها سر کار هستند و تعطیلات نوروز در کشیک به سر میبریم و با وجود همه این سختیها و پای کار بودنها، هنوز مصوبه سختی کار در مجلس برای کار پست اخذ نشده و ما نمیتوانیم مشمول این قانون شویم، سالهای سال است همه ما از مسؤولان یک صدا خواستهایم سختی کار ما را در نهادهای قانونی پیگیری کنند و با وجود انجام این پیگیرهای هنوز توفیقی حاصل نشده و این یکی از مطالبات جدی ما است.
در طول مدت مصاحبه با آقای امیری، مدام تلفن همراهش زنگ میخورد و مشتریها پیگیر بستهها بودند و بیش از این نمیتوانیم او را معطل بگذاریم، از او خداحافظی میکنم. امیری باکس نامهرسان را به سمت موتورش حمل و آن را روی ترک موتور سوار میکند، کلاه کاسکتش را روی سر میگذارد و عازم کوچه پس کوچههای شهر میشود.
کمی آن طرفتر باجه جمعیت نسبتاً زیادی برای گرفتن بسته و یا ارسال مرسوله پشت پیشخوان منتظر هستند و مسئولان باجهها درخواست دارند که برای جلوگیری از برگشت مرسولات حتماً آدرسها را دقیق و با ذکر پلاک و واحد درج کنند و برای پیگیری بسته، فرستنده شماره مرسوله را در اختیار گیرنده قرار دهد.
خاطره نامهرسانی که راهزنان به حرمت سوگند او، بستههای پستیاش را نبردند
از روزگاران قدیم تاکنون همواره کار رساندن نامه به دست گیرنده کار سختی بوده است، به ویژه در زمان قدیم که مانند امروز از موتور و خودرو و پیشرفت تکنولوژی خبری نبود و برای رساندن یک نامه یک پستچی با اسب چند روز در سرما و گرما، برف و باران در راه بود، مرحوم حاج ابراهیم فرقانی یکی از پستچیهای شهرضا در روزگاران قدیم بود که نامهها را با اسب در منطقه شهرضا و سمیرم توزیع میکرد، متن زیر بازخوانی یکی از خاطرات او از این شغل است.
بارش سنگین برف، راهها را بسته بود، از شدت یخبندان، اسب بیچاره قادر به ادامه راه نبود، انعکاس نور روی برفها چشمهای مرد را میآزرد و گرمای نفسش به سردی میگرائید، اما او هر بار مصممتر از قبل با نگاه به کولهبارش اراده مییافت، دستهایش را گرم میکرد و به راهش ادامه میداد.
کم کم غروب نزدیک میشد، در میانه راه به غاری رسید صدای زوزه گرگهای گرسنه در کمین نشسته، مرد را بر آن داشت تا مشعلی از آتش درست کند و آن را بیرون غار بزند تا از گزند آنها در امان باشد. اسب را نوازش و تیمار کرد و درون غار برد و رفت تا کمی استراحت کند.
خوابش نمیبرد، کولهبارش را زیر سر خود نهاد و گفت: امانتهای مردم است باید جایش امن باشد و به دستشان برسد و گهگاه به آتش سر میزد تا مبادا خاموش شود و با خود زمزمه میکرد که فردا، اسب بیچاره را به همقطارانم خواهم سپرد و بقیه راه را پیاده خواهم رفت.
هوا کم کم روشن میشد که به راه افتاد. پیچ و خمهای جاده همچنان در سفیدی برف گم شده بودند ولی راه برای مرد که سالها با آن انس داشت، غریب نبود. اگر هوا آفتابی بود مأموریتش بیش از ۲ تا ۳ روز به طول نمیانجامید؛ بر خدا توکل کرد و ادامه داد.
دعای خیر صدها مادر همواره بدرقه راهش بود
خاطراتش را مرور کرد تا انعکاس برق شادی در چشمان مردم منتظر، بر انعکاس نور خورشید که تازه چشم گشوده بود، چیره شود. راستی سال پیش در همین پیچ، موقع برگشتن از مأموریت، راهزنان به او حمله کرده و دست و پایش را بسته و تمام اموالش را به غارت برده بودند و فقط بسته پستی را آن هم به حرمت سوگندهایی که خورده بود، نبردند. به یاد مادری افتاد که وقتی نامه پسرش را به او داد، اشک در چشمانش حلقه بست و از خدا خواست که مرد را همواره در سختیها یاری کند و مسلماً دعای خیر این مادر و صدها مادر دیگر همواره بدرقه راهش بود تا به مقصد برسد.
آنچه خواندید چشماندازی چند از خاطرات مرحوم حاج ابراهیم فرقانی بود که در سال ۱۲۸۱ هجری شمسی در شهرضا متولد شد. وی در سال ۱۳۱۵ گواهینامه پایان تحصیلات اکابر را دریافت و در سال ۱۳۱۸ به استخدام اداره پست و تلگراف و تلفن درآمد و به عنوان پستچی مشغول به کار شد.
مأموریت او رساندن نامههای مردم از شهرضا به سمیرم و به عکس در مسیر قصرچم، کهرویه، خروس گلو و کنده قبرستان بود که با توجه به عدم وجود وسایل نقلیه، با اسب انجام میشد.
عکسی که مشاهده کردید از ایشان با همان لباس و ساز و کار مخصوص، برای انجام مأموریت در تلگراف خانه قدیم شهرضا، جنب عسگریه فعلی گرفته شده است. وی در سال ۱۳۴۲ پس از ۲۴ سال و اندی خدمت صادقانه در سن ۶۱ سالگی به افتخار بازنشستگی نائل و در سال ۱۳۶۲ در سن ۸۱ سالگی دار فانی را وداع گفت.
صندوقهای زردرنگی که به خاطرهها میپیوندد
هنوز خیلی از آن سال ها نمیگذرد که با صدای زنگ و شنیدن صدای پستچی به سمت درب میرفتیم تا نامهای از یک دوست، فامیل و یا عزیزی را دریافت کنیم.
در سالهای نه چندان دور نوشتن نامه برای جویا شدن از احوال یکدیگر از مرسومترین شیوههای ارتباط میان افراد بود، نداشتن یا کمبود سیستمهای ارتباطی همانند تلفن موجب شده بود نوشتن نامه به صورت عادی در میان مردم برای پرسیدن احوال و رساندن خبری در برقراری ارتباط با دیگران مرسوم شده باشد.
با یادآوری نوع ارتباطهای قدیمی و نگه داشتن نامهها پس از سالها به عمق ارتباط عاطفی در گذشته و حال پی برده میشود. بیان عشق و علاقه، غم ها و شادیها از طریق نامه بیشتر از زبان گفتاری طرفدار داشت اما امروزه پیشرفت علم و تکنولوژی همه چیز را آسان و هیجان و عاطفه را کمرنگتر کرده است.
آن روزها را خیلیها به خاطر دارند، همان ایام خوب نزدیک بودن دلها، بوی کاغذ و نوشتن سطرها، خرید تمبر و انداختن نامهای در صندوق زردرنگ پستی که نسل امروز آن را نمیشناسد،آن دوران سخت اما خوش و ماندگار.