به گزارش سیناخبرشش ساله بود که به همراه پدر به صحرا میرفت تا به کشاورزی و خوشهچینی بپردازد هنگام ناهار تکه نان را بر روی پلاستیکی گذاشته و با قرار دادن مشتی خاک بر روی پلاستیک نمیگذاشتند باد سفره کوچک آنها را با خود ببرد… . روزهای کودکی به سختی گذرانده میشد؛ کمک به پدر، نداشتن تفریح و رفتن به مکتب در کنار کار کشاورزی.
او از سال ۱۳۲۰ تا سال ۱۳۲۹ دوران مکتب و مدرسه را با مشقت فراوان سپری کرد و در سال ۱۳۲۹ وارد حوزه علمیه قم شد. دورانی که ۱۵ سال به طول انجاميد.
این پزشک متخصص دوران طلبگی را با همه سختیهایش دوست داشت، چراکه دیگر از آفتاب سوزان و آب گرم صحرا خبری نبود: “روزی ۱۸ ساعت درس میخواندم چراکه من روزهای به مراتب سختتری را تجربه کرده بودم، به همین دلیل هیچگاه درس خواندن برایم مشکل نبود.”
او يادي هم از کتابهای دوران طلبگیاش می کند: ” کتابهایي همچون جامع المقدمات، سيوطي، لمعه، رسائل، مكاسب، كفايه، كبري في المنطق و…. را كه دشوار بود خواندم. در كنار آنها نیز شعرهاي الفيه ابن مالك كه حدود ۹۰۰ سطر بود را حفظ كردم و از آیتالله بروجردي ۱۰۰ تومان به عنوان جايزه گرفتم.
چرک انگشت سبابه فروزان فر و برخورد بد یک پزشک مسیر او را از طلبگی به پزشکی تغییر داد: “وقتی به پزشک مراجعه کردم با صفی طولانی مواجه شدم. زمانی که نوبت به من رسید گفتند برو و یک روز دیگر بیا، اعتراض کردم اما با توهین به من گفتند تو بیکاری! پس برو و یک روز دیگر بیا.”
طلبه جوان وقتی برخورد بد آن پزشک را میبیند هنگام بازگشت به حجره تصمیم میگیرد پزشک شود و به دوستانش میگوید که من رفتم تا دکتر شوم: “آنها من را به سخره گرفتند و گفتند پس وقتی دکتر شدی از ما هم ویزیت بگیر.”
فروزان فر به شهرضا بازمیگردد و بدون هیچ معلمی به طور جهشی در امتحانات شرکت میکند و دیپلم میگیرد: “در کنکور دانشگاههای شیراز، مشهد، تبریز و اهواز شرکت کردم و قبول شدم، اما دانشگاه شیراز را انتخاب کردم.”
پروفسور حائری نخستین قدم را در تسهیل مسیر پزشکی جوان بر میدارد:” وقتی برای ثبت نام مراجعه کردم متوجه شدم باید شهریه ۲۴۰۰ توماني پرداخت کنم. روز آخر ثبت نام بود و نمیتوانستم شهریه را پرداخت کنم، با نا امیدی به سراغ پرفسور حائری رفتم. او وقتی ظاهر من را دید اصلاً فکرش را نمیکرد که پزشکی قبول شدم ولی به دستورش از پرداخت شهریه معاف شدم.”
با وجودی که راه پزشکی را در پیش گرفته بود، اما تلاش ۱۵ سالهاش در راه کسب علم در حوزه را بیثمر نگذاشت و سعی کرد با منبر رفتن و قرآن خواندن کسب درآمد کند: “تا چندین جلسه اول هنگامیکه سر کلاس حاضر میشدم به دلیل اینکه طلبه بودم همکلاسیهایم صلوات میفرستادند.”
راه دشوار پزشکی را با همه سختیهایش می گذراند و پدر همچنان در این اندیشه است که فرزندش طلبه شده و درس طلبگی میدهد: “زمانی که پزشک عمومی شدم؛ روزی پدرم، همراهم به بیمارستان آمد و وقتی دید که همه مرا دکتر خطاب میکنند تعجب کرد و گفت چرا به تو دکتر میگویند؟ من هم در جواب پدر گفتم اینجا هرکسی که لباس سفید به تن کند دکتر صدایش میکنند.”
اين پزشك، حوزه اطفال را بسيار مهم میداند چراکه دامنه كاري آن بسيار وسيع است البته طرز فكر مردم در گذشته نسبت به پزشك اطفال نيز كمي او را به تعجب وا میدارد: هنگامیکه قصد ازدواج داشتم عموي همسرم گفته بود اين آقا دكتر حسابي و خوبي نيست، چون دكتر اطفال است!
اين پزشك كه حتي تا زمان فارغالتحصیلیاش تنها يك دست لباس دارد براي گذران زندگیاش به چند دانشگاه نظير اهواز، مشهد، شيراز و…درخواست می دهد تا بتواند به صورت پاره وقت تدريس كند، اما هيچ كدام از دانشگاهها تدريس پاره وقت را قبول ندارند. به همين دليل او شش ماه بعد از فارغالتحصیلی اولين مطبش را در زادگاهش شهرضا باز می کند: “تا پنج روز در مطب هيچ مريضي نداشتم و به دليل اينكه مطب از خيابان دور بود همه به طعنه میگفتند آخر چه كسي پيش اين پزشك میآید.”
اولين بيماري كه نزدش میآید با چهار نسخه بر میگردد. دکتر فروزان فر براي او، دو فرزند و مادر زنش نسخه مینویسد و در مقابل تنها يك تومان دريافت میکند. البته اين يك تومان را هم پس میدهد: “مردي همراه دخترش به مطب آمد كه خودش و دخترش را نیز ويزيت كردم، البته از من خواست نسخهای هم براي پسر و مادر زنش كه در خانه بودند بنويسم و يك تومان به من داد، نیمههای شب در حالي كه در مطب خواب بودم با ضربههای شديدي كه به درب مطب میزدند بيدار و متوجه شدم همان مرد با مادرزن بدحالش آمده بود كه آن شب پس از مداواي اين بيمار آن يك تومان را هم پس دادم.”
او خاطرات بسیاری از طبابت دارد، خاطراتي كه از آنها به خوبي ياد میکند:”خون حدود ۷۶۰ نوزاد را تعويض كردم؛ روزي نيز بچهای مرده را آوردند تا معاینهاش كنم! وقتي اين بچه را معاينه و شروع به مداوايش كردم يك دفعه نفس كشيد و با زنده شدنش يكي از بهترين خاطرات من را ساخت.”
اين پزشك امروزه وضعيت اطفال را بسيار خوب میداند و میگوید: “در گذشته اكثر پدر و مادرها نمیدانستند با نوزادي كه تب میکند چه كار كنند آنها به خيال اينكه لرزش كودك از سرما است، بيشتر او را نزديك به كرسي میخواباندند، اما بچه از تشنج تا صبح دوام نمیآورد؛ البته به غير از تشنج كودكان به بیماریهایی نظير سرخك، ديفتري، مخملك و حصبه مبتلا میشدند، اما امروزه دانشجویان پزشكي حتي يك سرخك را نيز نمیبینند.”
او از كم شدن بیماریهای ميكروبي و ويروسي كه در گذشته بيشتر كودكان به آن مبتلا میشدند ابراز خرسندي میکند: “امروزه بیماریهای ويروسي و ميكروبي بسيار كم شده و كودكان بيشتر به مسموميت و يا سرماخوردگي مبتلا میشوند”.
این متخصص ۷۹ ساله سختگیریهای پدر و کار کشاورزی را از دلایل اصلی پزشک شدنش میداند و میگوید: “به تمام افرادی که آرزویی در سر دارند میگویم که هر کاری میتوانند انجام دهند و تنها کافی است تلاش و پشتکار را فراموش نکنند.”
کتابی از سرگذشت اسکندر فروزان فر به چاپ رسیده و قرار است فیلم آن نیز مانند فیلم دکتر قریب ساخته شود.